تا حالا شده از خودتون بپرسید موفقیت یعنی چه؟ اصلاً موفقیت چیست که همه اینقدر دنبالشیم و برای رسیدن بهش تلاش میکنیم؟ راستش این سوالی بود که سالها ذهن منو درگیر کرده بود. همیشه فکر میکردم یه کلید یا یه فرمول مخفی برای موفقیت در زندگی وجود داره.
میخوام یه داستانی براتون تعریف کنم. داستانی که جواب من به این سوالها بود و نگاهم رو به کل مفهوم موفقیت عوض کرد و وقتی نگاهم عوض شد کل زندگیم تغییر کرد. داستانی که بهم ثابت کرد موفقیت اتفاقی نیست، بلاخره فهمیدم که موفقیت چیه، موفقیت مثل روشن کردن آتیشه، اصولی ساده اما حیاتی داره.
دقیق یادم نیست چه تایمی بود، منظورم از تایم تاریخ و ساعت دقیق نیستا، منظورم اینه که نمیدونم ۵ سال پیش بود یا ۱۰ سال پیش. اما اولین باری که یه واژهای تو این فضا نظرمو جلب کرد، یه اصطلاح بود که تو یه برنامه تلویزیونی از دکتر ابراهیم دینانی شنیدم. چون بابام هفتهها رو با این انگیزه سپری میکرد که برنامه ایشونو ببینه.
تو اون برنامه یه جمله ذهنمو خیلی درگیر کرد. مضمونش این بود که انسان با همتی که داره میتونه عالم رو محترق کنه. مهمترین واژهاش هم که گیر کرد تو مخم «محترق کردن عالم» بود. مضمون حرفشون این بود که انسان اگه بتونه تمام همت و قوتهای درونی خودشو متمرکز کنه، میتونه یه عالمو روشن یا همون محترق کنه.
دقیق یادم نیست که تو اون برنامه صحبت از حافظ بود یا مولوی اما حرف این بود که این بزرگان تونستن این کارو انجام بدن و دنیا رو به قبل و بعد خودشون تقسیم کردن و وجودشون دنیارو به یه سطح جدیدی از روشنایی برده
برای اینکه بحث بیشتر از این عرفانی نشه، بر میگردم به موضوع خودمون یعنی مثلث آتش. اون موقع که این واژه رو شنیدم، سریع ذهنم رفت به سمت کلمه احتراق ناقص و احتراق کامل که نمیدونم تو کلاس چندم خونده بودمش. شاید ذهن شما هم بعد از اشاره به واژه محترق همین مسیرو رفته باشه.
اونجا یادم نمیومد چرا بعضی از احتراقا ناقص میشدن و بعضی کامل، فقط یادم میومد که خروجی احتراق کامل، نور و گرما بود و خروجی احتراق ناقص، دود و آزار و اذیت. این ایده «دود کردن» در مقابل «نور دادن» گوشه ذهنم موند.
تا اینکه باز بعد از نمیدونم چند وقت یا چند سال بعد از اون تو همین گیرو دار پیدا کردن یه کلید برای گنج خوشبختی تو اینترنت (اگه داستانشو نمیدونی پیشنهاد میکنم که حتما اول [درباره ما] رو بخونی) تو یه اموزشی که واقعا یادم نمیاد چه اموزشی بود و تو یه موضوعی که بازم واقعا یادم نمیاد چه موضوعی بود فقط انقدری مطمئنم که آموزش یه مهارتی بود و اصلا ربطی به حوزه فلسفه نداشت و تو یه سایتی که خب قطعا اونم یادم نیست چه سایتی بود اما شاید فرانش یا فرادرس یا یه همچین سایتی بود یه آموزش دیدم که فقط این مطلبو ازش یادمه:
یه جایی تو وسطای آموزشش گفت: تو زندگی برای اینکه به هر نتیجه ای که میخوایم برسیم، یا شاید اگه اینطوری بگم بهتره که:
هر خروجی یا هر محصولی که بخوایم تو زندگی داشته باشیم، حتماً باید ۳ تا پایه رو براش در نظر بگیریم. و این ۳ پایه رو از «مثلث آتش» الهام گرفته بود.
ایده خیلی ساده است. آتیش اگه بخواد درست شکل بگیره و ثمرهاش که نور و گرماست به خوبی ایجاد بشه، باید این ۳ تا معیار رو داشته باشه:
1. سختافزار: همون چوب و بقیه مواد سوختنی.
2. نرمافزار: الگوریتم سوختن؛ یعنی همون فعل و انفعالاتی که باید انجام بشه تا چوب تبدیل به نور و گرما بشه. (دانش و مهارت)
3. سوخت: اکسیژن؛ چیزی که مدام باید به چرخه وارد بشه تا فرایند تداوم داشته باشه.
هر کدوم از این ۳ تا حذف بشن، آتیشی در کار نیست. اگر هم با هم تناسب نداشته باشن، احتراق ناقص اتفاق میوفته و به جای نور و گرما، فقط دود تولید میشه. اینجاست که فهمیدم موفقیت اتفاقی نیست؛ یک فرمول سهوجهی روشن داره.
در نهایت اون مدرس بنده خدایی که تقریبا هیچ چیز دیگه ای ازش یادم نمیاد به غیر از همین ایده مثلث آتشی که ازش یادگاری دارم حرفش این بود که برای رسیدن به هر نتیجه مطلوبی، باید ۳ فاکتور مثلث آتش اون کار رو پیدا کنیم. مثلاً بیاین فرض کنیم یه نفر میخواد یه عکاس حرفهای بشه. مثلث آتش این موفقیت این شکلی میشه:
– سختافزار: داشتن یک دوربین یا وسیله عکاسی.
– نرمافزار: داشتن مهارت و دانش عکاسی؛ یعنی اینکه بدونه الگوریتم گرفتن یک عکس خوب چیه.
– سوخت: داشتن زمان، حوصله، انگیزه و حتی شارژ باتری برای عکاسی.
فرض کنیم یه نفر دو معیار بالارو داشته باشه اما وقت برای عکس گرفتن نداشته باشه یا حوصله این کارو نداشته باشه یا اصلا دوربینش شارژ نداشته باشه برای عکاسی بازم قطعا نمیتونه عکس داشته باشه یا حداقل نمیتونه عکس خوب داشته باشه
حالا مشکل از کجا شروع میشه؟ از اونجایی که خیلیا فکر میکنن موفقیت فقط به ضلع اول، یعنی سختافزار، بنده. فکر میکنن برای لاغر شدن فقط باید یه تردمیل حرفهای داشته باشن، یا بهترین عکاسان دنیا فقط به خاطر دوربینهای شگفتانگیزشون موفقن.
این نوع نگاه دو تا مشکل بزرگ داره:
اول اینکه، باعث میشه آدما روی چیزایی که ندارن فوکوس کنن و هیچوقت حرکت نکنن.
مثلا باور اینکه برای داشتن عکسای خوب صرفا داشتن یه دوربین ۲۰۰ میلیونی کفایت میکنه ولاغیر شاید بهترین واژه که این افرادو معرفی میکنه اسنوبیسم باشه.
دوم اینکه، حتی اگر اون سختافزار گرون رو تهیه کنن، چون دو ضلع دیگه (دانش و انگیزه) رو نادیده گرفتن، در نهایت اون ابزار یه گوشه خاک میخوره و تلاششون دود میشه.
دقیقا تو حوزه مدیریت استراتژیک هم تو بحث SWOT برای شناخت نقاط قوت و ضعف به همین موضوع البته به دو عامل سخت افزار و نرم افزار خیلی توجه شده و از این ۲ عامل با کلمات امکانات (همون سخت افزار) و قابلیت (نرم افزار) استفاده شده و جالبه که من تا الان که دارم این متنو مینویسم هنوز تو مدیریت استراتژیک ندیدم که به سوخت اشاره بشه که به نظر من خیلی نکته مهم و ظریفیه و نادیده گرفتنش عواقب ضخیمی میتونه داشته باشه بنابراین من فکر میکنم که بحث سوخت انقدر بدیهیه که نیازی ندیدن بهش اشاره کنن اما برای خیلیا ممکنه نادیده گرفته بشه و خب همون عواقب ضخیم گریبانگیر فرد بشه پس به نظرم خیلی بیشتر از اینا باید بهش توجه بشه.
امیدوارم تونسته باشم ایده مثلث آتشو تا اینجا برای مخاطبان تا حدی بازش کرده باشم و تونسته باشم مفاهیمشو توضیح داده باشم
تا اینجا سعی کردم بگم که یه مثال از آتیش چطور تونست بهم یه نگاه جدید بده، برای اینکه بتونم موفقیت تو حوزه های مختلفو واضح تر ببینم و بفهمم که این مفاهیم تو همه حوزه ها مشترکه
اما هنوز نتونستم که اهمیت اصلی این ایده رو روشن کنم
برای اینکه بتونم از پس این کار بر بیام و حق مطلبو در باره این ایده و تاثیری که روی فکرم و طبیعتا روی زندگیم داشت ادا کنم لازمه که یه بار دیگه یه فلش بک بزنم به خاطراتم البته نه خاطرات خیلی دور و تیکه اخر این پازلو تکمیل کنم یا حداقل بگم که چطور این پازل برای خودم کامل شد و ایده شکل گرفت
ایندفعه دیگه یادمه که کی و کجا و چرا و چجوری بود که باز با این مفهوم مواجه شدم
تقریبا همین پارسال بود که بعد از یه شکست دیگه توی بازار کریپتو تو بخش سرمایه گذاری تو استخر های نقدینگی یا همون Liquidity pools و بعد از گذروندن یه دوره خودآموزی که فکر میکردم ایندفعه مو لای درزش نمیره و دیگه پولدار شدم اما ته داستان من بودم و عواقب ضخیم انگیزه یه شبه ره صد ساله رو رفتن.
دیدم که کلید کسب درامد من تو بازار کریپتو نیست و چون ضرر به نسبت زیادی داشتم گفتم ببینم تو مبحث مدیریت مالی چه تدبیری اندیشیده شده نه برای کسب درآمد از این بازارا، فقط صرفا اینکه چطور بتونم طوری سرمایهگذاری کنم که ارزش پولی که داشتم حفظ بشه!
در تلاش برای پیدا کردن یه آموزش خوب رسیدم به یه پادکست به نام سواد مالی و اقتصادی از آقای صادق الحسینی که خب واقعا آموزش ارزشمندی بود، خصوصا که اطلاعاتش برای شرایط ایران بودو قطعا خیلی کمک کننده، کاری به سطح آموزش و ارزش این اموزش ندارم که خب قطعا خیلی زیاده اما اینجا میخوام اینو بگم که اگه اشتباه نکنم، توهمون جلسه اول پادکست که به صورت گفتگو با آقای آقامیری بود آقای صادق الحسینی میگه عموما همه آدما برای اینکه بتونن خوب زندگی کنن تو ۳ تا حوزه باید دانش و آگاهی داشته باشن و بتونن تو این ۳ حوزه چالش ها شونو حل و فصل کنن و یه حداقل هاییو برای خودشون تو این ۳ حوزه برای خودشون تامین کنن (البته اینایی که میگم همه نقل به مضمونه دیگه قطعا توقع ندارید که بعد از یک سال بتونم عین جمله هاشونو تکرار کنم) و اگه نتونن این کارو بکنن قطعا تو روند زندگیشون به مشکل میخورن (در ادامه میفهمیم که میتونیم الان دیگه به قول خودمون بگیم دود میکنن)
و بعد گفتن این ۳ حوزه عبارتند از:
1. سلامت بدن
2. سلامت روان که بعد به آقای آقامیری که اخوند بودن و البته چند سالیه که خلع لباس شدن میگه این حوزه ایه که فعالیت های شما هم زیر مجموعه همین حوزه است. (البته فقط این قشر نیستن که در این حوزه فعالن روانشناسی و فلسفه و هنر هم همین خدمتو ارائه میدن یا حداقل همین ماموریتو دارن اما با روش های متفاوت)
3. کسب درآمد که بعد میگه فعالیت من هم در این حوزه است
وقتی اولین بار این ۳ حوزه رو شنیدم میخواستم پادکستو pause کنم و اینارو یادداشت کنم چون میدونستم قطعا چهار روز دیگه یادم نمیاد اما به نظرم اومد که دسته بندیه خوبیه و ارزش فکر کردن داره که یه دفعه گفتم این که همون مثلث آتشه
ادما برای درست زندگی کردن و اینکه محصول و نتیجه و ثمره زندگیشون نور و گرما بشه و نه دود باید بتونن
– سلامت بدن، همون سختافزار زندگی ماست.
– سلامت روان (تفکر و ذهنیت درست)، همون نرمافزار ما برای زندگی کردنه.
– کسب درآمد، همون سوخت یا اکسیژنیه که برای ادامه دادن بهش نیاز داریم.
بیشتر از این نمیخوام به حرفام طول بدم، اما این نکته خیلی مهمه: ایده این نیست که توی این ۳ معیار به کمال برسیم. ایده اینه که اولاً این ۳ رکن رو بشناسیم و بعد، تا جای ممکن تعادل رو بینشون برقرار کنیم.
موفقیت چیست؟ موفقیت یعنی بر قراری همین تعادل. یعنی تبدیل شدن به یک شعله پایدار و نور بخشیدن به این دنیایی که توش زندگی میکنیم.
قطعا وقتی بتونیم تو محیطی که زندگی میکنیم سودمند باشیم و به بقیه افراد یا حتی طبیعت خیر برسونیم حتما خودمون هم بهره مند میشیم و زندگی خوبی داریم.
قطعا یه شمع روشن خیلی خیلی ارزشمندتره از یه انبار چوب که داره دود میکنه.
به نظرم برای «محترق کردن دنیا» یا همون رسیدن به یک موفقیت واقعی و تاثیرگذار، دونستن ایده مثلث آتش ضروریه.
راستش خیلی مطمئن نیستم که حتی دقیقا مضمون گفته های اقای الحسینی هم همین هایی بود که گفتم اما اینطوری شد که ایده مثلث آتش تو ذهنم شکل گرفت و یه نوع نگرش جدید بهم داد به مبنای زندگیم، خیلی دوست داشتم یه روز این ایده رو منتشرش کنم اگر چه که حتی یک کلمه اش هم برای خود من نبود و من فقط وامدار معلمان بزرگی بودم که متاسفانه هیچ نشانی از مهمترین کسی که این ایده رو در ذهنم کاشت ندارم اما شاید بتونم با گسترش و انتشار ایده اش به این شکل قدردان آموزش ارزشمندی که بهم داد باشم.
حالا نوبت شماست: به بزرگترین هدفی که الان دارید فکر کنید. سه ضلع مثلث آتش برای رسیدن به اون هدف چیست؟ چه سختافزاری نیاز داره؟، برای عملی کردنش به چه دانش و مهارت و نرمافزاری نیاز هست؟ و سوخت شما برای این مسیر چه چیزهایی هستند؟ برامون در کامنتها بنویسید.